تمام سال مراقبشان بودم و حالا که پاییز است و هوا سرد شده بهترین زمان برای نوشتن است.
تمام سال را مرض سکوت گرفته بودم و حالا بغض قلمم شکسته و ترانه های عاشقانه می نویسم.
لطفا مرا به حال خودم بگذارید.. زندگی تازه دلخواهم شده.. از در و دیوار و زمین و آسمان شعر های شاد و غمگین چکه می کند .
لطفا مرا به حال خودم بگذارید .. می خواهم تمام پاییز و زمستان را همینجا تنها بمانم و بنویسم و آرام بگیرم.
بهار که از راه رسید و درخت ها دوباره جوان شدند شاید به زندگی و میان آدم ها برگردم .. شاید هم همینجا در ماندرلی ماندم و هرگز باز نگشتم..
به هر حال اینجا بیشتر از دنیاهای دیگر دوست دارم و نوشتن را بیشتر از چیز دیگر.
برای من همین ها کافی ست..
صدای مادرم .. لبخند برادرم.. کتاب هایم .. و ترانه هایی که انتخابم می کنند .
مگر زندگی شکل دیگری هم دارد؟ !
زمین چن تا فانوس روشن داره؟...برچسب : ماندرلی, نویسنده : mi-vida-en-maanderly بازدید : 158